جدول جو
جدول جو

معنی یخ کوه - جستجوی لغت در جدول جو

یخ کوه
آیس برگ
تصویری از یخ کوه
تصویر یخ کوه
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میخ کوب
تصویر میخ کوب
چکش و هر آلتی که با آن میخ را در چیزی یا در جایی بکوبند، کنایه از ثابت و بی حرکت، کنایه از ویژگی کسی که مات و متحیر بر جا مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ چَ / چِ)
آن مقدار راه که مسافت یک کوچه داشته باشد. (آنندراج). مسافتی معادل درازای یک کوچه:
با عقل گشتم یک سفر یک کوچه راه از بی کسی
شد ریشه ریشه دامنم از خار استدلالها.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
بیخ تفتی است که شوکران باشد و آنرا بیونانی تودریون گویند و بهترین آن را از تفت یزد آورند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ)
درهم شکننده یخ. (ناظم الاطباء) ، یخ شکن، مجازاً، کار بی حاصل کننده:
ز بی پروایی یاران گرافتد بر دری کارم
تمام روز باید در زدن یخ کوب را مانم.
محمد سعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ گَ)
دهی است از دهستان لنگا از شهرستان شهسوار واقع در 23000گزی جنوب خاوری شهسوار و1000گزی جنوب راه شوسۀ شهسوار به چالوس. هوای آن معتدل و دارای 65 تن سکنه است. آب آن از رود خانه کاظم رود و محصول آن برنج و چای است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است، درازای آن ازکهفرخان مغو تا مقام نخیلو 25 فرسخ و پهنا از ابوالعسکر تا چیرو هفت فرسخ است، (از فارسنامۀ ناصری)
از بلوکات ناحیۀ عباسی، طول 105 وعرض 42 کیلومتر، در جنوب شرقی لار واقع شده و مرکز آن بندر چارک است و 36 قریه دارد، (یادداشت مؤلف)
نام ناحیه ای است در رامجرد فارس و در جنوب آن شهر واقع گشته است، (از فارسنامۀ ناصری)
نام ناحیه ای است در فسا به فارس در میانۀ جنوب و مشرق آن شهر، (از فارسنامۀ ناصری)
نام ناحیه ای است در کوه کیلویۀ فارس، (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
بمعنی زین کوده است که قرپوس زین اسب باشد، (برهان)، زین کوهه، (ناظم الاطباء)، رجوع به زین کوده و زین کوهه شود
لغت نامه دهخدا
محلی در جنوب دهک بلوچستان
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مقابل پشت کوه. قسمت قدامی کوه. آن سوی کوه که برابر باشد، نزدیک کوه و در دامنۀ آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از زین کوه
تصویر زین کوه
برآمدگی جلو و عقب زین (اسب) قربوس زین
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
یخ بسته منجمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
مجمّدةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
Frosty, Frozen, Freezing, Frostily, Frozenly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
gelé, glaciellement, glacé, congelé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
bevroren, ijskoud
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
membeku, dengan beku, beku, dengan membeku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
congelado, geladamente, gelado, congeladamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
congelado, heladamente, helado, congeladamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
zamrożony, mroźno, mroźny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
замороженный , морозно , морозный , замороженно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
منجمد , برف کی طرح , جمی ہوئی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
แช่แข็ง , อย่างหนาว , หนาวเย็น , เย็น , อย่างเย็น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
קפוא , בצורה קפואה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
gefroren, frostig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
凍った , 冷たく , 霜の , 凍ったように
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
冰冻的 , 冰冷地 , 霜冻的 , 冷冻的 , 冰冻地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
baridi, kwa baridi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
얼어붙은 , 얼음처럼 , 서리 낀 , 얼린 , 얼어붙어
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
donmuş, donmuş bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
জমে যাওয়া , বরফের মতো , তুষারপাত , জমে যাওয়া , জমে থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
замерзлий , морозно , морозний , заморожений , заморожено
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
congelato, gelidamente, gelato, ghiacciato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از یخ زده
تصویر یخ زده
जमा हुआ , हिमांकित रूप से , बर्फीला , जम गया , जमा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی